معنی عضو مصنوعی

حل جدول

عضو مصنوعی

پروتز


عضو بدن مصنوعی

پروتز


مصنوعی

غیرواقعی، ساختگی، غیرطبیعی

غیر واقعی، ساختگی، غیر طبیعی

ساختگی

فارسی به ایتالیایی

لغت نامه دهخدا

مصنوعی

مصنوعی. [م َ](ص نسبی) صنعتی. عملی. محصول صنعت. آفریده ٔ دست و فکر بشر. مقابل طبیعی و خلقی. || ساختگی.(ناظم الاطباء): دندان مصنوعی، یخ مصنوعی، ابریشم مصنوعی.

فارسی به عربی

عضو

طرف، عضو


مصنوعی

باطل، دمیه، ماکر

عربی به فارسی

عضو

اندام , عضو , کارمند , شعبه , بخش , جزء , الت , ارگان

فرهنگ فارسی هوشیار

مصنوعی

در تازی نیامده ساختگی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مصنوعی

ساختگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

مصنوعی

تصنعی، غیرواقعی، جعلی، دروغین، ساختگی،
(متضاد) حقیقی، واقعی

فارسی به آلمانی

مصنوعی

Falsch, Künstlich

معادل ابجد

عضو مصنوعی

1142

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری